خب همون جور كه گفتم مهلت مسابقمون فقط 3 روزه خب امروزم روز سوم ديگه !
حالا من داستانارو ميزارم و شما بايد به هر كدوم كه خوشتون اومد راي بديد .
درضمن ميتونيد به چند نفرم راي بديد .
اين مسابقه فقط يك برنده داره ...
1 -
بلوم در حالی که با اخم به دیوار نگاه می کرد گفت : نمی تونم باور کنم ... دوباره ...
لایلا گفت : آره دوباره باید با ویچنز ها یه جنگ درست حسابی کنیم ... اونا همه ی پری دریایی ها رو به هیولا تبدیل کرده و ما باید هر چه زود تر جلوی اینو بگیریم ... استلا در حالی که دست به سینه اخم کرده بود گفت : نه خدای من دوباره ...!
میوسا می خواست قوت قلب بده گفت :نگران نباش از پسشون بر میایم ... تکنا گفت : آره ... ما خیلی خوب می تونیم اونا رو شکست بدیم ...
اگر اين خوب بود بنويسين شماره 1
2 -
یک روز صبح افتابی بلوم تصمیم گرفت که دافنی و مادرو پدرش را پیدا کند و با بقیه ی وینکس به کتابخانه رفتند و گشتند تا ببینند که موردی هست که بتوانند دافنی و مادر و پدر بلوم را پیدا کنند و یکدفعه یک کتاب دیدند و وقتی بازش کردند 3 جادوگری که دافنی و مادر و پدر بلوم را دزدیده بودند در امد و گفت که هیچ وقت دافنی و مادر و پدرت را پی دا نمی کنی و کسی که در کتابخانه بود به بلوم گفت که جادوگر راست می گفت تو هیچ وقت دافنی و مادر و پدرت را پی دا نمی کنی و بعد وینکسی ها و بلوم به مدرسه بازگشتند
اگرم اين خوب بود بنويسين شماره ي 2
3-
يه روز همه ي اعضاي وينكس توي دفتر جمع شده بودن بلوم گفت:پس مدير كجاست؟استلا گفت:بلوم مگه حتما اون زنه اينجا رو اداره كنه اون فكر ميكنه كه يه ملكست اون يه زن از خود راضيه چرا نميخواي بفهمي بلوم عصباني ميشه.فلورا هم همه ي حرف هاي اون دو تارو كه شنيده بود ناراحت شد.پروفسور هم گفت:استلا راست ميگه تو نبايد تو كاراي من دخالت كني بلوم هم گفت:اره ولي مدير كجاست؟پروفسور گفت:به تو هيچ ربطي نداره بلوم هم ناراحت ميشه و از اونجا ميره و با استلا قهر ميكنه
اگرم اين خوب بود بنويسين شماره ي 3
4-
یک روزی همه تو دفتر مدیره فاراگوندا جمع شده بودند و منتظر بودند تا ایشون بیان استلا خیلی عصبانی بود چون تازه می خواست لباس ها ی جدیدش را امتحان کنه که اومدند و بهش خبر دادن که مدیر کارش داره استلا اونقدر عصبانی بود که کم مونده بود سر جنی که روی صندلی نشسته بود داد بزنه اون جن براشون توضیح داد که مدیره فاراگوندا یک چیز های جالبی درباره ی مادر و پدر بلوم پیدا کرده که می خواد بهشون بگه بلوم از نگرانی داشت غش می کرد موزا و تکنا کم مونده بود سر چیزی که مدیره فاراگوندا می خواست بهشون بگه دعوا کنن لایلا و نابو از همه نگران تر بودند اونا یک چیزی رو روی میز دیده بودند که بقیه ندیده بودند حتی خود جن اون یک کتاب بسیار کوچک بود که فقط چشم ها ی لایلا و نابو می تونست اونو ببینه چون که اون ها می تونستند تو دریا برند و برا همین چشماشون تیز شده بود فلورا هم به بلوم نگاه می کرد و می دانست که اون نگرانه دلش می خواست یک چیزی بهش بگه ولی نمی تونست لایلا اون صفحه ای را که از اون کتابه باز بود تو دلش خوند اون تو نوشته شده بود برا ی زنده کردن مردگان یا ناپدید شدگان کافی است کمی از موی شخص ناپدید شده و یا مرده را در دیگ آب جوش بیندازیم و کمی از خون بستگان درجه یک( خواهر. دختر.همسر) را در دیگ بریزیم و ورد ................. را بخوانیم تا آن شخص پس از دو روز زنده شود لایلا باورش نمی شد نکند این همان چیز بود که مدیره فاراگوندئا می خواست به آن ها بگوید ناگهان لایلا چشمش به پایین صفحه افتاد پایین صفحه با خطی ریز نوشته شده بود کسی که این طلسم را اجرا کند به همراه شخصی که زنده شده دشمن او خواهد مرد و زیر آن هم با خط ریز تر نوشته بودند جعلی هرگز باور نکنید فقط یک راه وجود دارد که بتوانیم این کتاب را از کتاب دیگری تشخیص دهیم آن هم آنالیز کردن است و یا تابیدن نور خورشید و یا آب پاشیدن رویش و یا آهنگ خواندن برایش(صدا ی آهنگ باید بسیار بلند باشد) اگر هیچ کدام از این ها آسیبی به کتاب نزد پس کتاب کتاب اصل است و اگر آسیب زد کتاب به درد نمی خورد لایلا با خودش فکر کرد پس برا ی همین است که مدیره فاراگوندا ما را خواسته
اگرم اين خوب بود بنويسين شماره ي 4
5-
يكى از افراد گروه دايره سياه خودشو به شكل نابو كرده بود و ميخواست لايلا رو كلك بزنه اين ى نقشه بود وقتى گروه دايره سياه داشت اين نقشه رو ميكشيدبلوم به طور اتفاقي مى شنوه و ي دفعه اونا بلوم رو ميبينن ومى فهمن كه بلوم همه چيز رو شنيده اون وقت بلوم رو تهديد مىكنن كه اگه به دوستاش چيزي بگه راكسي رو ميكشن چون راكسي تازه قدرتشو كشف كرده بود نميتونست جلوى اون گروه خوب از خودش دفاع كنه.بلوم خيلى ميترسه وبه كسى چيزى نميگه. صبح روز بعد وقتى همه ى دختراى وينكس باهم حرف مىزدن لايلا مياد وميگه نابو برگشته ومن ديگه ميخوام با اون زندگي كنمهمگى باهم ميرن پيش يكى از معلماشون اون معلم وبقيه دخترا به غيراز بلوم سيع ميكنن اونو راضي كنن كه نره ولى لايلا راضي نميشد دراين حين سر موضوعي بين تكنا وموزا دعوا ميشه از ى طرفم ستلا با بلوم قهر ميكنه چون هيچ حرفي يا كارى نمي كرد كه مانع رفتن لايلا بشه و حي به بلوم ميگفت واقعا كه فلورا هم كمى از رفتار بلوم تعجب كرده ولى احساس ميكرد كه اتفاقي افتاده بعدهم بخاطر همين ي جادو ميكنه و فكر بلومو ميخونه بعد بلوم و ميكشه ي گوشه وباهاش حرف ميزنه و ميگه مىتونم كمكت كنم.بهد هم به كمك هم به لايلا جريانو ميگن واستلا هم اشتى ميكنه دراخر اونا ي جادو ميكنن كه تا وقتى راكسى وقتي راكسى قوي نشه كسى نتونه به اون اسيبى برسونه |